آمدی و من را ما کردی
بسم الله الرحمن الرحیم
در شب میلاد حضرت مهدی (عج) من هم بالاخره "ما" شدم و دیشب عهدی را بستم برای رسیدن به تقرب الهی . راهی که برای رسیدنش باید با کسی جمع شوم باید عشق زمینی را تجربه و تمرین کنم تا عشق حقیقی و آسمانی را دریابم .
سخن کوتاه "منتظرگراف" متاهل شد و بر خلاف همیشه که مینوشتم فلان اتفاق افتادو تو نیامدی می نویسم :
. . . "تو" آمدی و "من" را "ما" کردی .
آمدنت شادباد.
خواب دیدم که خدا عاشق چشمان تو شد
اشک ریزانِ دعـا، دسـت به دامـان تـو شـد
مـات و مبهوتِ از این خـــلقت زیبای عجـیب
آسمان را به تو بخشید و گُل افشان تو شد
روسری از سر تو رفت عقب، ماه گرفت
ماه پَرپَر شـد و پَژمرد و به قـربان تو شد
چه شد این چشم منِ مُلحدِ افسانه پرست
تار مـویـی ز تـو را دیـد و مسـلمـان تـــو شد
با دل سرکش بی عاطفه ی خسته ی من
تو چه کردی که دلم گوش به فرمان تو شد
آنقدَر از تو نوشتـم همـه جـا پیــش همه
قصّه ی شاعری ام یکسره دیوان تو شد